غنچهای در دستم
غنچهای در وسط حنجرهام
غنچهای در حركاتم، كلماتم، قلبم
غنچهای روی لبت
غنچهای روی تنت
غنچهای روی هوسها و نفسهايت
غنچهها میخواهند،
در هوایی كه پر از رايحهی خواستن است،
آخرين حد شكفتن را فرياد كنند.
(عمران صلاحی)
پ.ن. دور بودن از اینجا عین جدایی از عزیزی است که لحظه به لحظه با توست و با خاطره هایش زندگی میکنی. دلم که میگیرد، خاطره های زیبای سالهای گذشته را می آورد که حالم را خوب کند. از پارادایمی درآمدن و به پارادایم دیگری وارد شدن سختی های خودش را دارد. پایی به پیش و پایی به پس ...
پ.ن. شهریورماه برایم ماه دیگری است جدا از همه ماه های دیگر. خاطره فراموش نشدنی لذت دیدار پس از سالها. امان از روزگار.
برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 37