آواره ها *

ساخت وبلاگ

دو تنها و دو سرگردان دو بی‌کس

دد و دامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم ار توانیم

که می‌بینم که این دشت مشوش

چراگاهی ندارد خرم و خوش

مگر خضر مبارک پی درآید

ز یمن همتش کاری گشاید

نکرد آن همدم دیرین مدارا

مسلمانان مسلمانان خدا را

مگر خضر مبارک‌پی تواند

که این تنها بدان تنها رساند

پ.ن. بد کردی. اشتباه کردی. خواب وارونه دیدی. تعبیر نادرست بود و قضاوت ناصحیح و رفتار نامناسب. لج کردی، با خودت و دیگران. چشم دلت کور شد و واقعیت را ندیدی. پا بر روی حقیقت گذاشتی. زندگی را کوتاه دیدی و فردا را فراموش کردی. گاهی با نیت خوب عملکرد غلطی داشتی ... و حال باید که درو کنی آنچه را کاشته ای. کائنات و کارما را فراموش کردی. تازاندی، هر طور که خواستی. محور عالم فرض کردی خودت را. نبود کسی که چشمت را باز کند و اگر هم بود، چشمانت را بستی که نبینی آنچه را خلاف تو میگویند. آنچه جوان در آیینه فکر میکرد که می بیند، پیر در خشت خام دید و جوان وقعی نگذاشت. نصیحت ها را ندید گرفتی. غرور و جهالت گوشهایت را ناشنوا کرد. به خود حق دادی و نه به دیگران. از خود نگذشتی که از تو بگذرند ........ یک تنه فاضی است و دادستان و متهم و شحنه و بهم میپرند و حرف می زنند و فریاد میکشند و لابه میکنند و توضیح و توجیه و جایی برای نفس کشیدن نگذاشته اند و تعطیل نمیکنند، چه در خواب و در چه در بیداری و هر جا و هر زمان. خسته ات میکنند و به خوابت می کشانند و منتظر میشوند تا بیدار شوی و اگر هم بتوانند در خواب و رویا ... و دوباره و دوباره، بحث و جدل و تکرار و تکرار و تکرار ... تو گویی که قصد جان کرده اند و به صلابه کشیدن روح و روان و همه ی اینها در پس ظاهری خوشایند و لبخندی بر لب و آشوب بر دل و چه کسی میداند که در پس این نقاب چه هیاهویی است.

گاهی برای اینکه تاب بیاوری و ادامه دهی، مثبت ها را هم یادآوری میکنند که نه همه بد بود و منفی و خاطر ناخوشایند ولی همه ی اینها گذراست و در نگاه عبوس و سرد آنها میخوانی که قصه تمام نشده و بحث این نیست و باز شروع میکنند و حرف و حرف و حرف ... تکرار و تکرار و تکرار.

از کجا شروع کردی و به کجا ختم شد. بگذریم.

پ.ن. حس میکنم به هیچ کس و هیچ کجا تعلق ندارم. مث آواره ها. حتی نمیدونم دقیقا دلم چی میخواد. اونجا هم هیچی ندارم. دقیقا هیچی. آواره ام. حتی تو کشورمم جایی ندارم. حتی نمیتونم توی زمینه ای که دلم میخواد کار کنم. اصلن نمیتونم کار کنم. چطور میتونم به برگشتن فکر کنم؟

از اینجا شروع شد. قاطی کرده ای. بدجور هم.

+ نوشته شده در شنبه هجدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 9:27 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 26 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 14:52