قلزم

ساخت وبلاگ

وقتی میگه قصه اش مفصله و سر فرصت ... یعنی اینکه تو تا اون حد بهم نزدیک نیستی که برات تعریف کنم و محترمانه دارم میفرستمت پی نخود سیاه.

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 23:6 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 1 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 15:54

+ تو جوونتر از اون هستی که اینقدر غمگین باشی، من هم خیلی مسن تر نیستم، من هم غم و اندوه رو تجربه کرده ام، اما ایمان دارم خدا منو به دلیلی زنده نگه داشته، و حالا تو رو زنده نگهداشته ... ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد، ملکوت تو بیاید، اراده تو چنان که در آسمان انجام میشود، بر زمین نیز به انجام رسد ... ما را در آزمایش نیاور، بلکه از آن شریر رهایی مان ده.+ برای وقتی که هیچ حرفی نداری، و فقط یه چیزی لازم داری که بهش متوسل بشی.(شوگون_9) + نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 11:23 توسط رسا  |  قلزم...ادامه مطلب
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 2 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 15:54

- این ماه رو که تموم شده فرض کن؛ و بعدش فقط می، جون، جولای و آگست.+ یعنی نمیخوای وارد سپتامبر بشی؟- نه.+ یعنی همون شش ماهی که گفتی؟ مرغ یه پا داره؟- مرغی در کار نیست. کشتنش و خوردنش و تموم شد.+ مسخره، یعنی چی؟ چرا قاطی میکنی؟ باز به سرت زد؟- نه. یعنی هیچی. همین. اون قصه ی "دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم و ..." تموم شد. برای همیشه. اون پرپر زدن ها هم مربوط به آخرین لحظات بود.+ اگه درست بشه چی؟- نوشداروی بعد از مرگ سهراب هم حکایت همون "آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا" بود که چندین قرن پیش گفتن. میخوامش چیکار؟ اون موقعی که باید می بود، نبود؛ بعدش دیگه مث همون آخرین حرفی میشه که "بود و نبودت فرقی نداره" ... و سوزوند، تا اونجایی که باید رو. باشه برای اونایی که هستن.+ حالا یه چیزی گفته شد؛ ولش کن.- وقتی از یک سال و نیم پیش میدونستی که همچه حسی پیدا میکنه و بهش هم گفته بودی که مراقب غرورش باشه، ولی نبود، اونوقت مواجهه با واقعیت، درد بیشتری داره. دردی که قشنگ به جون میشینه و ازون خستگی هایی که درنمیره و میمونه حالا حالاها.+ گیر دادی ها؟! همه چی رو با هم داری قاطی میکنی.- حالا هر چی. بگذریم. من برم بخوابم.پ.ن. کائنات هم مشنگ شده ان. وقتی باید نیستن، و وقتی نباید، سر و کله شون پیدا میشه. پشت سر هم. انگار بچه میخوان گول بزنن. یکی نیست بهشون بگه که آخه قربون قدت ... بی خیال، اونم بعد از میلیاردها سال هنوز نفهمیده که کی سر و کله اش پیدا بشه بلکه بگن چه سر وقت!!! + نوشته شده در پنجشنبه سی ام فروردین ۱۴۰۳ ساعت 11:24 توسط رسا  |  قلزم...ادامه مطلب
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 2 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 15:54

ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی

که هر که دور ز مردم فتاده تنها نیست

(صائب تبریزی)

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 7:45 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 13:54

ظاهرا با چشمهای باز و ذهن آگاه و هشیار داریم جلو میریم ولی غافل از اینکه همه این تمرکز و دقت برای فرار از دلتنگی ها و دوری از خواستن هاییه که دائم به خودمون میگیم الان وقتش نیست.بعد یه روزی می بینیم چه روزهایی میتونست از اون روزهایی باشه که با خواسته ی دلت ‌زندگی میکردی و نکردی و اونوقت زمان برات با ارزش میشه و اونم‌ از سر لج انگار، سرعتش رو بیشتر میکنه و تندتر میگذره که بهت بفهمونه چقدر مهمه.کاش میشد یه روز و هر چه زودتر از خواب بیدار شیم و ببینیم توی اون خونه روستایی که آدرسش رو گفتم هستیم و صدای مرغ و خروسهای داخل حیاط بیدارمون کرده و بوی گله گاوی که به تازگی از زیر پنجره رد شدن. صدای بادی که برگها رو بهم میزنه، آرامش میده بهمون و میپرسه که دیگه از زندگی چی میخواهین که ندارین؟پ. ن. بعد ۲۶ ساعت مسافرت بالاخره رسیدم، خسته و کوفته و دلتنگ. سه هفته ای که چقدر زود گذشت. به چشم بهم زدنی. و جالب اینکه خودم رسبدم ولی چمدونهام نه !! شاید یکی دو روز دیگه. امیدوارم باز نکرده باشن شون. + نوشته شده در پنجشنبه سوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 16:52 توسط رسا  |  قلزم...ادامه مطلب
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 13:54

گفت: آدم‌ها با رویاها‌شون زندگی می‌کنند

گفتم: چـرا که نه؟! مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟!

گفت: به پایان رسیدن رویاها ...

(بوکوفسکی)

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت 8:26 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 20 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 18:43

گز اصفهان اگه مغز پسته و آرد نداشت ولی به جاش کاکائو و وانیل داشت، میشد این Charlestone chew. برای حفظ روحیه به چیزای کوچیک هم میشه دل بست.

+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی ۱۴۰۲ ساعت 14:5 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 7:13

‍ ‍گفت:دارم اینجا می‌پوسم، باید از این خراب شده برم.

گفتم: کجا میخوای بری؟

گفت: نمیدونم، هرجا غیر اینجا. یه جای دیگه.

گفتم: واسه تویی که نمی‌تونی فراموشش کنی، هیچ جا یه جای دیگه نمیشه...

‏(بعد از ابر-بابک زمانی)

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت 0:39 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 7:13

همیشه غایبِ من، همیشه حاضری
مثل بغض
بر سینه‌ام نشسته‌ای
مثل ابر در آسمانم،
مثل وهم در جانم،
زمان را شکسته‌ای
همیشه غایبِ من ،
همیشه حاضری،
تا پلک می‌زنم
سرازیر می‌شوی

عباس_معروفی

+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 4:40 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 20 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 14:52

دو تنها و دو سرگردان دو بی‌کسدد و دامت کمین از پیش و از پسبیا تا حال یکدیگر بدانیممراد هم بجوییم ار توانیمکه می‌بینم که این دشت مشوشچراگاهی ندارد خرم و خوشمگر خضر مبارک پی درآیدز یمن همتش کاری گشایدنکرد آن همدم دیرین مدارامسلمانان مسلمانان خدا رامگر خضر مبارک‌پی تواندکه این تنها بدان تنها رساندپ.ن. بد کردی. اشتباه کردی. خواب وارونه دیدی. تعبیر نادرست بود و قضاوت ناصحیح و رفتار نامناسب. لج کردی، با خودت و دیگران. چشم دلت کور شد و واقعیت را ندیدی. پا بر روی حقیقت گذاشتی. زندگی را کوتاه دیدی و فردا را فراموش کردی. گاهی با نیت خوب عملکرد غلطی داشتی ... و حال باید که درو کنی آنچه را کاشته ای. کائنات و کارما را فراموش کردی. تازاندی، هر طور که خواستی. محور عالم فرض کردی خودت را. نبود کسی که چشمت را باز کند و اگر هم بود، چشمانت را بستی که نبینی آنچه را خلاف تو میگویند. آنچه جوان در آیینه فکر میکرد که می بیند، پیر در خشت خام دید و جوان وقعی نگذاشت. نصیحت ها را ندید گرفتی. غرور و جهالت گوشهایت را ناشنوا کرد. به خود حق دادی و نه به دیگران. از خود نگذشتی که از تو بگذرند ........ یک تنه فاضی است و دادستان و متهم و شحنه و بهم میپرند و حرف می زنند و فریاد میکشند و لابه میکنند و توضیح و توجیه و جایی برای نفس کشیدن نگذاشته اند و تعطیل نمیکنند، چه در خواب و در چه در بیداری و هر جا و هر زمان. خسته ات میکنند و به خوابت می کشانند و منتظر میشوند تا بیدار شوی و اگر هم بتوانند در خواب و رویا ... و دوباره و دوباره، بحث و جدل و تکرار و تکرار و تکرار ... تو گویی که قصد جان کرده اند و به صلابه کشیدن روح و روان و همه ی اینها در پس ظاهری خوشایند و لبخندی بر لب و آشوب بر دل و چه کسی میداند که در پس این ن قلزم...ادامه مطلب
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 26 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 14:52