مرغ نیم بسمل

ساخت وبلاگ

دل ندارم، صبر بی دل چون کنم

صبر و دل در عشق حاصل چون کنم

در بیابانی که پایان کس ندید

کاروان بگذشت، منزل چون کنم

همرهان رفتند و من بی روی و راه

دست بر سر پای در گل چون کنم

همچو مرغ نیم بسمل بال و پر

می‌زنم تا خویش بسمل چون کنم

چون دلم خون گشت و جان بر لب رسید

چاره جان داروی دل چون کنم

هر کسی گوید که این دردت ز چیست

پیش دارم کار مشکل چون کنم

(عطار نیشابوری)

پ.ن. صحنه دلخراشیه، مرغی که در حال مردنه و نصفه و نیمه رهاش کردن، چند لحظه آروم به نظر میرسه ولی ناگهان پر و بال شدیدی میزنه تو خاک و خون خودش و بعد لرزشی و دوباره آروم میگیره و فکر میکنی که تموم شد ولی چند لحظه بعد ... دوباره تکرار حرکات تشنجی و غیر ارادی و پر پر زدن های بیهوده و با هر حرکت شدیدی، خون میزنه بیرون و حرکات بعدی آروم تر و آروم تر میشن تا اینکه به تدریج فقط لرزش های خفیفی رو میشه دید که اون هم تموم میشه و همین. تمام شد. بهترین کاری که میشه براش کرد، این نیست که جلوی خونریزی رو بگیری بلکه نجات پیدا کنه، چون چیزهایی رو از دست داده که اگه حتی زنده بمونه، فقط زنده مونده ولی با بدترین وضعیت ممکن. بهترین کاری که میشه براش کرد، کمک کردن به اینه که هر چه سریعتر به تموم شدنش کمک کنی. یه قطع شدن ناگهانی. این خیلی بهتره تا اون پر پر زدنهای هر از چندگاهی که بیهوده است و راه به جایی نمیبره.

با آنت صحبت میکردم. میگفت خوابیدن قسمت خوبی از زندگیه و کسی که مرده خواب نیست که. یه جسم بی جانه. یه هفته است رفته اداره قبلی اش و حس بهتری داره. میگفت کسی که تنهاست 90 درصد مسائل اش رو خودش برنامه ریزی میکنه خصوصا اگه کارمند باشه (منظورش این بود که مسئولیتش بعد از ساعت کار تموم بشه) ولی اگه بندهایی که به آدم وصل باشن، زیاد باشه، دیگه اینطوری نیست و آدم گاهی توان جسمی و روانی اش کم میشه و باید به ذهن و بدن فرصت استراحت داد. باید خوب زندگی کرد و نباید زیاد ازشون استفاده کرد. تن ارامی و ذهن آرامی لازمه است. و اگه میتونست مجبورم میکرد که تو روز هیچکاری نکنم تا عکس العملم رو تماشا کنه. میگفت وقتی یه چیزایی مهمه و بهش فکر میکنیم و دنبال راهکاریم، حتما راهش روشن و باز میشه و باید امیدوار بود. آدم تا سرپاس و جوونی داره خوبه از زندگی بهره ببره و ...

بیشتر میخواست خیلی خیلی غیرمستقیم بدونه حالم رو. طفلک روش نمیشد مستقیم بپرسه و توضیح بخواد. شاید داشت رعایت حال دلم رو میکرد.

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 13:7 توسط رسا  | 

قلزم...
ما را در سایت قلزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 17:53