ترکیب تناتر عروسکی و آواز و موسیقی سنتی و پاپ. یجورایی زمین کردن ادبیات آسمانی ما. رقصنده های سماع. پیدا کردن راه ها در تضاد، با پارادوکس های زمینی و آسمانی. به تصویر کشیدن یک حس زمینی و روند زنگی واقعی با یک ادبیات و موسیقی عرفانی ...
بچه ای که از گهواره آرامش میفته بیرون و عبور از کوه و بیابون و رودخونه و شهر و در نهایت پرواز و همزمان با آتش گرفتن گهواره و آخرین رقصنده سماع، آوازی که میخونه: ولی افسوس نه تو هستی و نه دیگه بارون میباره.
بچه ای که بعد از اون همه طی طریق در تنهایی، پستونکش رو میندازه و گهواره اش آتیش میگیره و خودش هم میسوزه . داستان رسیدن به درجات عرفانی بعد از تحمل سختی ها و اینکه در نهایت هیچی باقی نمیمونه: نه تو هستی و نه دیگه بارون میباره.
تنهایی و آتش درون، بدون امید به بارونی که خاموشش کنه.
پ.ن. تو دیگه هم رده فلسفه شدی برام!
قلزم...برچسب : نویسنده : rxbartolutti بازدید : 122